جدول جو
جدول جو

معنی عنان پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

عنان پیچیدن
(بُ دَ)
بازگشتن. روی برتافتن. پشت بدادن:
جهاندار کآواز ایشان شنید
عنان را بپیچید و زانو کشید.
فردوسی.
نپیچید ازین رفتن از من عنان
نترسد اگر دشمن آید دمان.
فردوسی.
عنان به که پیچم از آن پیشتر
که ایشان ز ما بازپیچند سر.
نظامی.
چو از خسرو عنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام.
نظامی.
، منحرف کردن. بسوی دیگر بردن. از راه بگرداندن:
گریوه بلند است و سیلاب سخت
مپیچان عنان من از راه بخت.
نظامی.
روزی بپای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست.
سعدی.
در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن
که منع از کوچه گردی میکند دیوانۀ ما را.
صائب (از آنندراج).
- عنان از عنان کسی نپیچیدن، ترک او نگفتن. از همراهی با او دست برنداشتن. از او کرانه نکردن:
عنان از عنانت نپیچم براه
خرامان بیایم بنزدیک شاه.
فردوسی.
- عنان بر چیزی پیچیدن، روی بدان سوی آوردن:
ایاز آن فتنه را چون در قفا دید
عنان بر جلوۀ خورشید پیچید.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ دَ / دِ)
سرکش و گردنکش و نافرمان. (ناظم الاطباء). منحرف. از راه بگشته. بسوی دیگر روی آورده
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ تَ)
رو برتافتن. روی گردانیدن. پشت کردن:
بخندید و گفتا عنان برمپیچ
که سلطان عنان برنپیچد ز هیچ.
سعدی.
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد.
سعدی.
اگر صلح خواهد عدو سر مپیچ
وگر جنگ جوید عنان برمپیچ.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(طِ / طَ کَ دَ)
ناف پیچ. پیچشی که در ناف به هم رسد. (آنندراج) ، ناف افتادن. (فرهنگ نظام). رجوع به ناف افتادن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناف پیچیدن
تصویر ناف پیچیدن
پدید آمدن درد در ناحیه ناف ناف پیچ، ناف افتادن
فرهنگ لغت هوشیار